English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5728 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
time U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
timed U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
times U خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interfaces U تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
interface U تخته جانبی که به کامپیوتر امکان میدهد تا با وسایل مشخصی واسط باشد یا استاندارد مشخصی را رعایت کند
time U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
times U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
timed U ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
voltages U خیر زمانی دو وسیله که با هم تنظیم می شوند یا به علت اختلال در خط ایجاد میشود
voltage U خیر زمانی دو وسیله که با هم تنظیم می شوند یا به علت اختلال در خط ایجاد میشود
slices U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slice U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
uptime U پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
ppm U Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
ActiveX U سیستمی که توسط ماکروسافت ایجاد شده برای ایجاد و توزیع برنامههای کوچک
assignment U بخش مشخصی از یک کار
assignments U بخش مشخصی از یک کار
follow the string U وضع مشخصی نسبت به زه گرفتن
specific devise U زمین مشخصی که به ارث گذاشته شود
bars U توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
bar U توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
automatically U که بدون دستورات مشخصی کار میکند
contour map U نقشهای که دارای خطوط فاصل مشخصی باشد
assembly U 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
to tune in TV [radio] U روی کانال مشخصی تلویزیون [رادیو] را تنظیم کردن
programmable function key U یچی که کار مشخص یا دستورات مشخصی به آن منتسب میشود
merge print program U برنامهای که به استفاده کننده اجازه میدهد تافرمهای مشخصی را تولیدکند
interrupting U وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupts U وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
interrupt U وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
programs U مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
secondary U سازمانی که دستیابی به اینترنت را برای ناحیه مشخصی از کشور تامین کند
program U مجموعه دستورات کامل که کامپیوتر را برای کار مشخصی هدایت میکند
cases U دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
formatter U سخت تافزار یا نرم افزاری که متن را طبق قواعد مشخصی مرتب میکند
case U دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
blended U شکل ایرودینامیکی که در ان اجزاء اصلی بدون هیچ خط یاحد و مرز مشخصی به یکدیگرمتصل میشوند
basics U سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic U سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
hank U طول مشخصی از نخ [بطور مثال یک هنک یا کلاف الیاف پنبه معادل با هشتصد و چهل یارد یا هفتصد و پنجاه و شش متر می باشد.]
knot count U رجشمار [گره زرعی] [تعداد گره در طول مشخصی از فرش]
Tantalus cup U جام فیثاغورس [تا اندازه مشخصی باید پر شود وگرنه همه مایع خالی می شود]
Pythagorean cup U جام فیثاغورس [تا اندازه مشخصی باید پر شود وگرنه همه مایع خالی می شود]
Greedy Cup U جام فیثاغورس [تا اندازه مشخصی باید پر شود وگرنه همه مایع خالی می شود]
Pythagoras cup U جام فیثاغورس [تا اندازه مشخصی باید پر شود وگرنه همه مایع خالی می شود]
constant U ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
constants U ROM-DC که با سرعت مشخصی می چرخد اندازه هر یک از فریمهای داده روی دیسک برای بدست آوردن یک داده با قاعده برای خارج شدن یک فریم در ثانیه تغییر میکند
time sense U حس زمانی
temporal U زمانی
contemporaneousness U هم زمانی
time limit U حد زمانی
on <prep.> U در [زمانی]
simultaneeity U هم زمانی
monomial U یک زمانی
timeline U خط زمانی
synchronization U هم زمانی
whilom U یک زمانی
synchrony U هم زمانی
sometime U یک زمانی
eternities U بی زمانی
time limits U حد زمانی
eternity U بی زمانی
onetime U یک زمانی
lapse U فاصله زمانی
timetrend U روند زمانی
time table U جدول زمانی
time study U بررسی زمانی
time slice U برش زمانی
time frame U چارچوب زمانی
time frames U چارچوب زمانی
lapses U فاصله زمانی
time U زمانی موقعی
time yield limit U حد تسلیم زمانی
time scales U مقیاس زمانی
clock paradox U پارادکس زمانی
times U زمانی موقعی
unit of time U واحد زمانی
continuous time U با پیوستگی زمانی
timed U زمانی موقعی
vintage model U الگوی زمانی
lapsing U فاصله زمانی
timer switch U کلید زمانی
time yield U تسلیم زمانی
time series U سریهای زمانی
time lag U فاصله زمانی
discrete time U با گسستگی زمانی
throughput time U اشتراک زمانی
time bar U محدودیت زمانی
time base U مبدا زمانی
time constant U ثابت زمانی
temporal sign U علامت زمانی
in a short time U در اندک زمانی
schedule U برنامه زمانی
scheduled U برنامه زمانی
schedules U برنامه زمانی
interval U فاصله زمانی
mechanical time fuze U ماسوره زمانی
yore U در زمانی بسیاردور
spatiotemporal U فضایی و زمانی
temporal maze U ماز زمانی
time dilation U پارادوکس زمانی
time disorientation U گم گشتگی زمانی
time division multiplex U تسهیم زمانی
time path U مسیر زمانی
time preference U ترجیح زمانی
time preference U ارجحیت زمانی
time priority U اولویت زمانی
time priority U تقدم زمانی
time quantum U ذره زمانی
time schedule U برنامه زمانی
time interval U فاصله زمانی
time horizon U افق زمانی
time division multiplexing U تسهیم زمانی
time error U خطای زمانی
time estimation U براورد زمانی
time fire U تیر زمانی
time flutter U اختلال زمانی
time jitter U اختلال زمانی
time fuse U ماسوره زمانی
time score U نمره زمانی
no longer U نه دیگر [زمانی]
temporal U جسمانی زمانی
lag U تاخیر زمانی
lagged U تاخیر زمانی
lags U تاخیر زمانی
When I came in U زمانی که من تو آمدم
time scale U مقیاس زمانی
flashbacks U وقفه زمانی
no longer U نه بیشتر [زمانی]
time lags U تاخیر زمانی
time limits U محدودیت زمانی
flashback U وقفه زمانی
time lag U تاخیر زمانی
timetabling U برنامه زمانی
pressure of time U فشار زمانی
time limit U محدوده زمانی
timeline U تسلسل زمانی
time preference U رجحان زمانی
time sharing U اشتراک زمانی
time pressure U فشار زمانی
time limits U محدوده زمانی
time lags U فاصله زمانی
timetable U برنامه زمانی
timetabled U برنامه زمانی
time limit U محدودیت زمانی
timetables U برنامه زمانی
low time constant U ثابت زمانی کوچک
time slicing U برش زمانی زدن
time lag U فاصله زمانی مرده
cross sectional data U داده ها در یک مقطع زمانی
chronological U ترتیب زمانی وقوع
time division multiplexing U انتقال چندتایی زمانی
time average symmetry U تقارن میانگین زمانی
distributed lag U توزیع فاصله زمانی
time lags U فاصله زمانی مرده
time sampling U نمونه گیری زمانی
monsoons U باد وباران زمانی
time series analysis U تحلیل سریهای زمانی
time series data U امار سریهای زمانی
aging U سخت گردانی زمانی
time slicing U تقسیم بندی زمانی
time fire U تیراندازی با گلوله زمانی
synchronised U انطباق زمانی داشتن
inductive time constant U ثابت زمانی القا
synchronising U انطباق زمانی داشتن
synchronize U انطباق زمانی داشتن
tdm U تسهیم زمانی ultiplexing
capacitive time constant U ثابت زمانی فرفیت
vintage model U الگوی مقطع زمانی
input time constant U ثابت زمانی اولیه
asynchronous time division multiplexing U تسهیم زمانی ناهمگام
synchronizes U انطباق زمانی داشتن
monsoon U باد وباران زمانی
o technique U تحلیل عوامل زمانی
serve time <idiom> U زمانی رادرزندان بودن
synchronises U انطباق زمانی داشتن
chronologic U دارای ربط زمانی
rate of time preference U نرخ برتری زمانی
cotidal U دارای هم زمانی در طغیان اب
since he was in petticoats U از زمانی که بچه بود
timing U برنامه ریزی زمانی
magnetic time relay U رله زمانی مغناطیسی
high burst U تیر زمانی بالا
age hardening U سخت گردانی زمانی
chronological U دارای ربط زمانی
time constant of an exponential quantity U ثابت زمانی یک کمیت نمایی
strain age hardening U سخت گردانی کرنشی زمانی
phase U دوره زمانی اجرای برنامه
chronograph U الت سنجش فواصل زمانی
lap chart U جدول زمانی برای هر دور
phased U دوره زمانی اجرای برنامه
decision lag U تاخیر زمانی در تصمیم گیری
phases U دوره زمانی اجرای برنامه
finals U رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
time out U معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
final U رسیدن به انتهای یک دوره زمانی
time table U جدول زمانی ورود و عزیمت
strain age harden U سخت کردن کرنشی زمانی
age hardening susceptibility U تقبل سخت گردانی زمانی
social rate of time preference U نرخ ترجیح زمانی اجتماعی
synchronous time division multiplexing U تسهیم زمانی همگام یاهمزمان
greatuncle U زمانی برابر 00852 سال
valve duration U مدت زمانی که سوپاپ بازمیماند
Recent search history Forum search
1چیزی که عوض داره گله نداره
1confinement factor
1شما تا چه زمانی حراجی خواهید داشت؟
1wave motion occurs in the elastic half-space and also radiation damping takes place
4express, overexpression
1معنی اصطلاحی nonconversation چیست؟
1jenny tried to explain that Barretts had to eat,just like other people
1offshoring
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
2زمانی که دندان من شروع به درد می کند
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com